کهکشان ها کو زمینم
زمینم کو وطنم
وطن کو خانه ام
خانه کو مادرم
مادر کو کبوترانم
معنای این همه سکوت چیست ؟
من گم شدم در تو،یا تو گم شدی در من
ای زمان
کاش هرگز آن روز
از درخت انجیر پایین نیامده بودم
کاش
و این منم
زنی تنها
در آستانه ی فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلوده ی
زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دستهای سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
چهار بار نواخت
امروز روز اول دیماه
است
من راز فصل ها را میدانم
و حرف لحظه ها را میفهمم
نجات دهنده در
گور خفته است
و خاک ‚ خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش
زمان گذشت و ساعت
چهار بار نواخت
در کوچه باد می آید
در کوچه باد می آید
و من به جفت
گیری گلها می اندیشم
به غنچه هایی با ساق های لاغر کم خون
و این زمان خسته ی
مسلول
و مردی از کنار درختان خیس میگذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش
بالا خزیده اند
و در شقیقه های
منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
ــ سلام
ــ سلام
و من به جفت
گیری گلها می اندیشم
در آستانه ی فصلی سرد
در محفل عزای آینه ها
و
اجتماع سوگوار تجربه های پریده رنگ
و این غروب بارور شده از دانش سکوت
چگونه میشود به آن کسی که میرود این سان
صبور
سنگین
سرگردان
فرمان ایست داد
چگونه میشود به مرد گفت که او زنده نیست او هیچوقت زنده
نبوده ست